میز زرد پرفروش ها ، زرد خواندن شاید آن قدرها هم بد نباشد!
به گزارش مجله مستانه، بیشتر مردم به عمق کم علاقه دارند. عمق کم یعنی راحت، هیجان انگیز و دم دستی. کتاب زرد توهم کتاب خوانی به ما می دهد، اما کتاب نیست. ما را به تقلا وا نمی دارد. مهارتی به ما اضافه نمی کند. کتابی سطحی و کم عمق است.
گروه فرهنگی خبرنگاران- مائده عفتی؛ تقسیم بندی کتاب ها به کتاب فاخر و کتاب زرد کار راحتی نیست. هیچ مجمعی برای برچسب زدن به کتاب وجود ندارد. کمتر آدمی هم پیدا می شود که حرفش برای همه جامعه حجت باشد.
برای من کشف کتاب زرد خیلی دیر رخ داد. دوره راهنمایی خوره کتاب بودم. پول توجیبی ام کفاف خرید بیشتر از یک کتاب در ماه را نمی داد. برای همین من به جای گشتن در کتابفروشی ها درحال زیر و رو کردن کتاب خانه مدرسه بودم.
رمان های کلاسیک، نقد داستان، یادداشت های عجیب و غریب، کتاب های مثلا علمی و مذهبی در کتابخانه خاک می خورد. خبری از رمان های پرفروش و پر سر و صدای روز نداشتم. نزدیک ترین تصورم به کتاب زرد داستان هایی بود که در مجله های سا ل های 80 چاپ می شد. داستان هایی که به گفته خودشان واقعی بود، ولی با اسم های جعلی. داستان هایی که خانم سین قید خانواده را به خاطر عشق می زد و بعد از یکی دو سال با خیانت شوهرش در دنیا تنها می شد. یا خانم کاف که دو فرزندش را به تنهایی بزرگ کرد و بعد بیست سال شوهر نادم و پشیمانش را که دیگر از شر اعتیاد خلاص شده بود می بخشید.
آشنایی واقعی ام با کتاب زرد در دوره دبیرستان بود. وقتی که در تولد یکی از دوستانم 5 نفر 5 کتاب مختلف از یک نویسنده هدیه دادند؛ و هفته بعد من 3 نسخه از آن را قرض گرفتم و خواندم و در حالی که نسخه چهارم را دوستم به دستم می داد از اولین پاراگراف تا ته داستان را حدس زدم. کتاب ها نباید قابل حدس باشند، ولی کتاب های زرد را می شود پیش بینی کرد. کتاب باید ما را به چالش بکشد، اما کتاب زرد اینطور نیست.
چرا این کتاب های زرد پرفروشند؟
چند سوال ساده جواب را به ما نشان می دهد:
پرفروش ترین فیلم سینمایی این چند سال چه بود؟ پرطرفدار خواننده های ایرانی چه کسانی هستند؟ پرطرفدارترین صفحه های اینستاگرامی چه پیج هایی هستند؟ آموزش تغذیه درمانی، تناسب اندام، کیدفلوئنسر ها و صفحاتی از این دست.
بیشتر مردم به عمق کم علاقه دارند. عمق کم یعنی راحت، هیجان انگیز و دم دستی. تا به حال در عمق کم شنا کردید؟ نیازی نیست برای نفس کشیدن تقلا کنی. اما در آبی. نیازی نیست مهارتی برای شناور بودن داشته باشی، اما به هر حال در استخری.
کتاب زرد توهم کتاب خوانی به ما می دهد، اما کتاب نیست. ما را به تقلا وا نمی دارد. مهارتی به ما اضافه نمی کند. کتابی سطحی و کم عمق است.
تنودور پارکر می گوید:
کتاب هایی می توانند بیشتر به شما کمک کنند که بیشتر شما را به فکر کردن وا دارند. سخت ترین راه یاد دریافت، سطحی خواندن است؛ اما یک کتاب برجسته که از ذهن نویسنده ای متفکر آمده باشد، همچون کشتی افکار است که با حقیقت و زیبایی به عمق دریا می رود.
نویسنده هایی که هر 6 ماه یک رمان 800 صفحه ایی بیرون می دهند و در بهترین حالت دو یا سه سال اسم شان سر زبان هاست؛ و البته به راحتی به چاپ چهلم و پنجاهم می رسند. اغلب با یک کار سر و صدا می کنند و با 10 کتاب بعدی خاطره اولین داستان را در ذهن ما محکم می کنند. یکی نامزد کتاب سال نیویورک تایمز می شود. یکی با اقتباس دست مایه یک فیلم نامه می شود. یکی جایزه بهترین داستان عاشقانه انگلیس را می برد. همین مهر تایید روی کتاب می زند کتاب همه جای دنیا پخش می شود؛ و بعد رسانه های مجازی پر می شود از عکس این کتاب ها کنار قهوه، جوراب رنگ و رانگ و دست لاک زده؛ و مابقی آدم ها برای اینکه به جمع روشنفکر ها بپیوندند یکی بعد از دیگری سراغ همین کتاب ها می فرایند.
داستان دختر زیبا و فقیر و پسر پولدار و بداخلاق. داستان یک قتل زنجیره ایی و چند کودک کنجکاو. داستان یک دبیرستان با نوجوان های بد دهن. نه اینکه این ها به خودی خود بد باشند، اما حرف کم در حجم زیاد توهم عاقل بودن به ما می دهد.
اینکه کتاب های پرفروش ما عمدتا کتاب های زرد هستند اتفاق بدی است؟ نه!
اتفاق بد زمانی می افتد که یک نفر همیشه کتاب های زرد بخواند. اما اگر بین این کتاب ها یکی دو رمان کلاسیک باشد. یکی دو یادداشت از چند اندیشمند درست و درمان باشد، نرمک نرمک ذائقه آدم ها فرق می کند. هر از چندگاهی بین کتاب های پرفروش یکی دو تا کار خوب بُر می خورد. همین کافیست تا قدم به قدم ذائقه عموم مردم از کتاب های سطحی به کتاب های فاخر برسد؛ و البته کتاب زرد خواندن بهتر از کتاب نخواندن است و کتاب خوب خواندن بهتر از کتاب زرد خواندن.
برای پیدا کردن کتاب خوب راه های زیادی وجود ندارد، اما چند دستور و عمل به کار می آید:
دنبال کتاب هایی باشیم که نمایی از گذشته به ما می دهند. کتاب هایی را پیدا کنیم که سوالات مهمی از ما می پرسند؛ و کتاب هایی بخوانیم که درباره فردا با ما حرف می زنند.
آلدوکس هالکسی می گوید:
کسی که می داند چگونه و چه چیزی بخواند، این قدرت را دارد که خود را بزرگ نشان دهد، راه های بقای خویش را گسترش دهد و زندگی اش را کامل، پر بار و دلچسب کند.
منبع: خبرگزاری دانشجو